ماعاشق دلداده ی بی عنوانیم!...



ش



ش



اَیُهَا الداعِشـ•••
 سپاه و بسیج و حزب‌الله را فاکتور بگیر

حواست به منـ↭ باشد!
 دختر• شیعه زاده ای هستم ڪہ شــهادٺ را از مادرم زهرا"س" بہ ارث دارم و صبوری را از عمه زینب"س" و شُجاعٺ را از رقیه ء  3ساله
من سلاح هایے دارم ڪہ با اسمش جانٺ بہ لرزه می افتد !!

 چادرم•
سربندیافاطمہ
دلگرمےبہ‌سقا
فرمان‌سید‌علے 
 حواست باشد 
گَر نِگاه چَپ ڪُنے سَمٺ حَرم  ،،،جانٺ را با خـونم مےخَـرم•••

یا زهرا (س)
بزار مث بچه  سیدا بهت بگم مادر.


هنوز هم مظلومیت تو را می شود دید! انگار هنوز هم صدای ناله هایت از پشت در سوخته می آید! انگار هنوز هم پابه پای علی(ع)مظلوم اشک می ریزی!!مادر ،عزیزم
بوی یاس که همه جا می پیچد، دلم را روانه آن قبر بی نشانت می کنند.
مادرم!می گویند زینب خیلی صبر داشت، این درست اما صبر تو صبر دیگری بوده و هست!

تا کی  باید بعد این همه سال سر از تن شیعیانت جدا کنند ،تا کی خون ب دل مهدی زهرا کنند.
یک بار مهدی فاطمه نظاره گر جد غریبش بود،بس نبود؟!
پدرت 
مادرت 
  همسرت 
    حسنت 
    حسینت  
        زینبت 
       و دوباااره زینبت.



   




مدافع حریم ال الله،فدایی حضرت زینب،عبدالصالح زارع 




ش


.

تنها یہ آرزو تو دنیا داشت و.

واسہ رسیدن بهش خیلے تلاش میڪرد.

قبل عقد

بهم گفت:

"حاجتے دارم ڪہ لحظہ جارے شدن خطبه…

برام از خدا بخواہ."

روز عقد.

با فاصلہ از هم نشستیم.

اون لحظہ تموم دغدغه‌ م این بود.

ڪہ با این فاصلہ.

چطور بهش بگم ڪہ چہ دعایے باس براش بڪنم؟!


حتمـاً اونم نمیتونست با صداے بلند خواسته‌ شو بہ گوشم برسونہ.

چیزے بہ جارے شدن خطبہ عقد.

نموندہ بود ڪہ. خواهرش اومد و.

یہ دستمال ڪاغذے تاشدہ داد دستم و گفت.

"اینو داداش فرستادہ."

دستمالو ڪہ وا ڪردم… دیدم.

روش برام خواستہ شو نوشتہ بود.

"دعا ڪن  ڪہ من شهید شم."

یادمہ قرآن  دستم بود. از تہ دل دعا ڪردم ڪہ خدا.

شهادتو نصیبش ڪنہ و. عاقبتش ختم بہ شهادت شہ.

اما.

واقعاً تصور نمیڪردم این خواستہ قلبے من.

بہ این سرعت بہ اجابت برسہ

.

و _ناگهان_چہ_زود_دیر_مے_شود.

.

من گفتہ بودم عاقبتش.

ڪہ بہ حساب ذهن خودم.

تا این عاقبت.!

سالهاے سال فرصت داشتم.

فڪرشم نمیڪردم ڪہ بہ این زودیا.داشتنش بہ آخر برسه


ش



در کارها خیلی کمک میکرد و وقتی ک مهمان داشتیم بیشتر خودش پذیرایی میکرد.

وقتی ک غذا اماده میشد  در پهن کردن و سفره چیدن کمک میکرد و جمع میکرد و داخل اشپزخانه می امد ومیگفت خانمم شما خسته ای چون خیلی زحمت کشیدی

و میگفت خانم ها شما لطف کنید برید بشینید .

شستن ظرف ها با منو ب همه در کاردر منزل و کمک ب همسر سفارش میکرد و بیشتر اشنایان با این ویژگی شهیدخاطره دارند و حتی بعضی از خانم های فامیل ب همسرانشان میگفتند  دوستی و   زندگی عاشقانه را از ایشان یاد بگیرید

نقل ازهمسربزرگوارشهید

شهادت۹۴/۷/۲۵ محرم

نحوه شهادت برخوردترکش به سر شهید



ش

 من چادر برسر دارم و تو چفیه بر شانه.

وچه حکایت غریبی ست میان این چفیه و چادر

از سپیدی چفیه ء تو تا سیاهی  چادر من جاده ای است به سرخی خون، جاده ای که عفت  مرا وامدارغیرت   تو می کند، غیرتت اگر نبود  چادرم   کجای این زمانه بود

تو که چفیه بر شانه می اندازی من چادرم را محکم تر می گیرم، نکند چادرم شرمنده چفیه ات شود

نکند یادم برود که دست از جانت کشیدی تا دست نامحرمی به چادر من نرسد، نکند یادم برود که چشم بر آرزو هایت بستی  تا چشم آلوده به هوسی حتی  خیال جسارت به دختران سرزمینت را هم نکند.

نه من یادم نمی رود، یادم نمی رود که  سرخی خونت    را به سیاهی چادر من به امانت داده ای، اگر چفیه تو سجاده آسمانیت شده پس چادر من هم می تواند بال آسمانی من شود. 

چفیه ات را بر شانه هایت بیانداز،سربند یافاطمه ات را برسر ببند دل به جاده آسمانیت بزن که دوباره می خواهند چادر از سر دختران فاطمه بکشند  دوباره می خواهند میراث مادرت را به تاراج ببرند دل به جاده بزن که سیاهی چادر من در گروی سپیدی چفیه توست برادرم.








ش

فدایی حضرت زینب،شهید رسول خلیلی 


هوای حسین و هوای حرم .


همه ی زندگیمو برات میدم حسین  ،فقط بگو من به اونچه ک میخوام میرسونی اقاجاااان

بخدا منتظرم اقا،

خیییلی وقته،

صبرم کمه،

بارها و بارها منو بخواه اقا

بیام بازم به خاکت بیوفتم

بازم به زیباترین گنبدت خیره شم

بازم به دوراهی  بین الحرمینت خیره شم،که اول بیام  پیش سقا یا بیام پیش تو

بزار بازم بیام بگم:

        ایوان نجف ،عجب صفاااااااایی دارد!


اخه حسین جااااان

گشتم همه  جا بر درو دیوار حریمت،جایی ننوشته ست گنه کار نیاید. اربابم 


عنایتی کن بسم الله بگم و بیام

        اخرشم همونجا نفسم تموم شه.







شاهد از اوصاف خداوند است
و زمانی که کسی به آن درجه از خلوص برسد که به مقام شهادت نایل آید!
 او مخلوقی است ملحق شده به خالق و عادی است و از ونفخت فیه من روحی.
شهادت نه یک مردن، که یک انتخاب است: ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله. اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون . هر کسی را که در راه خدا کشته و شهید شد، مرده نپندارید؛ بلکه او زنده جاوید است ولیکن شما این حقیقت را در نخواهید یافت . شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد.

ش


فصل های گذرا بی تو چه سوزی دارد.

سبزه  عید کنار حرمت ،بوی عجیبی دارد
زائر هر به کنار حرم اربابی
سیب سرخت ب مشام ،عطر حسینی  دارد
صبح یکشنبه،روز اغاز بهاری بی تو 
مثل جمعه  ست ک یک عصر غریبی دارد
کوچ کردی پی هجرت،دل من  ویران شد
زود برگرد که نوروز  تو را کم دارد
تشنه ام.
تشنه ی دیدار
شب شعر  کجاست؟
سر سفره غزلم یاد شهیدان   دارد
سینه ام شد پر بغض،اشک هایم جاری
دل من حسرت باریدن باران دارد 
عاشق و باده و می،کاسه ء بی سکه چه سود
ساقیا محفل ما میل 
      رخ یوسف کنعان دارد.




ش


فصل های گذرا بی تو چه سوزی دارد.

سبزه  عید کنار حرمت ،بوی عجیبی دارد
زائر هر به کنار حرم اربابی
سیب سرخت ب مشام ،عطر حسینی  دارد
صبح یکشنبه،روز اغاز بهاری بی تو 
مثل جمعه  ست ک یک عصر غریبی دارد
کوچ کردی پی هجرت،دل من  ویران شد
زود برگرد که نوروز  تو را کم دارد
تشنه ام.
تشنه ی دیدار
شب شعر  کجاست؟
سر سفره غزلم یاد شهیدان   دارد
سینه ام شد پر بغض،اشک هایم جاری
دل من حسرت باریدن باران دارد 
عاشق و باده و می،کاسه ء بی سکه چه سود
ساقیا محفل ما میل 
      رخ یوسف کنعان دارد.


سرهنگ دوم پاسدار،شهید حسین جوینده،از مربیان گیلانی  ارشد اموزشی  دانشگاه افسری و تربیت امام حسین(ع) ک حین انجام ماموریت اموزشی به درجه رفیع شهادت نائل شد و در گار شهدای رشت ،مراسم وداع باشکوه با این شهید عزیز برگزار شد.



ش

ش


حسین جان

بین بازار غلامان نظر انداخته ای 

جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!

دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 

طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!


حسین جاااااان

این همه زااااار زدم،دااااااد زدم.  گفتم حسین،                           کرب و بلا.

این حرم گفتن من،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!

   باشد!

 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!

دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!





دریافت

ش

ش



حسین جان

هوای خواب ندارد،دلی که کرده هوایت!

تولدت مبارک،اقاترین اقای دنیاااااا

اعیاد شعبانیه و روز پاسدار بر همتووون مبارک

(چه ستاره بارونیه امشب)

اقاجونم عیدی من یااااااادت نره

 


عالم همه قطره است و دریاست حسین
خوبان همه بنده اند و مولاست حسین!

امام رضا علیه السلام:

هرکس حضرت اباعبدلله را کنار شط فرات زیارت کند،مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده باشد!


الاهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود
خدایا ،شفاعت اربابمون حسین رو در سرازیری قبر بدادمون برسان!

یالیتنی کنت معکم فافوز فوزا عندک.


کوچیده اید،مگر صبرتان کجاست؟!

من میرسم تو را بخدا پا به پا کنید.

ای کشتگان عشق  برایم دعا کنیـــد

یعنی نمی شود که مرا هم صدا کنیـــد

فریاد چشمهای مـــــرا هیچکس ندیــــد

پس یک نگاه، محض رضــــای خدا کنیــد

ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق

رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنیـــــــد

این دستهای خستــه خـــالی دخیلتــــان

درد مــــــرا به حکـــم اجــــابت روا کنیــــد

کوچیده اید زود مـگــر صبرتــان کجاســت

من میرسم ترا به خــــدا پــا به پـــــا کنید

یک کوله بار حــــــــادثه و کـــوره راه عمـــر

باید عبــــور کــــرد برایم دعـــــا کنیـــــــــد

 



خیلی دلش می خواست که تنها فرزندش رو قبل از شهادت ببینه و برای دیدن و بوییدنش لحظه شماری می کرد. اما وقتی پای ناموس و شرف ملتش به میان اومد آروزهایش رو فرمواش کرد و آماده اعزام شد. 
وقت خداحافظی که رسید، آنقدر سفارش فرزندمان را کرد که مراقبش باشم تا سربازی از سربازان امام زمان(عج) باشد. از جبهه هم که نامه داد همین ها را مجدد تکرار کرد. 
هنوز نامه اش را کامل نخوانده بودم که اشک هایم از خبر عروجش رو صفحه کاغذ جاری شد.
اول خرداد 1361، یعنی دقیقا یک سال بعد از عقدمان در محضر حضرت امام(ره) عروج کرد و درست دو ماه بعد، نامش در شناسنامه دختر دردانه اش به ثبت رسید، دردانه ای که هنوز هم زمزمه می کند:  من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم.»

همسر شهید جلال ذوالقدر


پ.ن
- همچنان, عقیده دارم تا فرزند شهید نباشی تا فرزند جانباز نباشی نمی توانی آنها را درک کنی!



ش


کوه  باشی سیل یا باران  چه فرقی میکند

سرو باشی باد یا توفان چه فرقی میکند

مرزها سهم زمین اندو تو سهم اسمان

اسمان شام با ایران چه فرقی میکند

قفل باید بشکند

باید قفس را بشکنیم. 

حصراهرا و ابادان چه فرقی میکند

مرز ما عشق است

هر جا اوست

انجا خاک ما ست

سامرا

غزه

حلب

تهران

چه فرقی میکند

هر که را صبح شهادت نیست

شام مرگ است

بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند


حسین جان

بین بازار غلامان نظر انداخته ای 

جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!

دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 

طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!


حسین جاااااان

این همه زااااار زدم،دااااااد زدم.  گفتم حسین،                           کرب و بلا.

،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!

   باشد!

 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!

دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!


 

من که  پایه ثابت این برنامه هام.

اونم کجا؛

کهنز،امامزاده عبدلله.

کنار شهید صدرزاده،شهید اژند و شهید عفتی!

من که هر از گاهی با دوستام قم و تهران میام،اما فعلا ی جای مهمتری تو تهران مونده که باید برم!

نمیگم کجا!

فقط امیدوارم پس نیوفتم!

شما هم برام دعا کنید لطفا

 

یاعلی


من ی ماه رمضان دعوت داشتم برای سخنرانی در لندن.یکی دو جای دیگر هم دعوت بودم.یک روز در منزل نشسته بودم که دیدم خانم خیلی محترمی زنگ زد و بمن گفت میخوام ماه رمضان بیایید منزل ما صحبت کنید.گفتم"حاج خانم،من مجلس نه نمیرم.

گفت:ببین آقا.من دو تا پسر داشتم.

پسراولیم به شهادترسید.خبر شهادتپسر دومیم رو هم اوردند.

پدرش همان دم  در سکته کرد و رفت کما.

بعد یک هفته همسرم چشمش رو باز کرد و گفت ، پسرم شهید شد؟

گفتند بله.

دو تا نفس کشید و در بیمارستان فوت کرد.

گفت "خودم هم جانباز انقلاب.ساواک شکنجه م کرده.نخاعم مشکل داره.

گفتم:حاج خانم استخاره میکنم.

همه ی جاهایی که دعوت شده بودم بد آمد!اما منزل این مادر شهید خوب آمد.

رفتم وارد مجلس شدم دیدم جمعیت ۵نفره.

مادر شهید و چهار پیرزن.

با خودم گفتم لندن رو ول کردم که اینجا برا پنج تا پیرزن حرف بزنم!

 

خیلی دلم گرفت.تا خودمنزلمان گریه کردم

گفتم خدایا امسال چی روزیه من قرار دادی؟!

همان شب پسر بزرگ حاج خانم رو در خواب دیدم.(بعدا عکسش رو دیدم شناختم)

گفت :فلانی، خیای دلت گرفت؟

 

گفتن :اره دیگه .این همه جا بود، همه رو جواب کردم آمدم اینجا

گفت:فقط اینقدر به تو بگویم که هر وقت در منزل ما مراسم میگیرند

 

                    ما همه می آییم!

با رفقایمان می آییم!

در مراسم امشب هم ،اینقدر در خانه جمعیت بود که طبقه ی زیر زمین وهم کف و بالا پر بود.و رفقای من در کوچه نشسته بودند

جالب تر اینکه تک تک حرفایی ک زده بودم را برای من گفت.این روضه را خواندی.

بدان هر وقت مادر مان مجلس میگیرد ، ماهم می آییم.

راوی:حجت الاسلام سید حسین مومن


 

همسر [علی چیت‌سازیان] می‌گوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد از ان رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمه‌شب همین‌طور نشسته بود و اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و فرمانده کاملاً باصلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک می‌ریخت. گفتم چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟ 

گفت: معاونش را (سردار مصیب مجیدی)راخواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود. می‌گوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما این‌همه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگان‌ها می‌شدند. قبلاً می‌رفتند راه‌ها را پیدا می‌کردند، باز می‌کردند تا یگان‌ها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما این‌همه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیه‌ی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمی‌شوم؟ 

   

می‌گوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش اشک است، اشک»



این موج مد چیست که تا ماه میرود

دریای درد کیست، که در چاه میرود

این سان که در چرخ میگذرد بر مداااار شوم

بیم خسوف و تیرگی ماه میرود

گویی که چرخ بوی خطر راشنیده است

یک لحظه مکث کرده، به اکراه میرود

آبستن عزای عظیمی ست، کاین چنین

آسیمه سر نسیم سحرگاه میرود

مرغان نوحه خوانسحر را چه شیونی ست

وقتی که او ب جانب درگاه میرود؟

دیشب فروفتاده مگر ماه از آسمان

یا آفتاب روی زمین راه می رود؟

درکوچه های کوفه صدای عبور کیست؟

گویا دلی به مقصد دلخواه میرود

دارد سر شکافتن فرق آفتااااااب!

آن سایه ای که در دل شب راه میرود.


دلتنگ شوی کار ز دست تو نیاید.

 

 


 

 

 

شاید از حادثه میترسیدیم؛

    تو به ما جرات طوفان دادی.‌!

شهید

عاشقان  را سر شوریده به پیکر عجب است

 دادن سر نه عجب؛ داشتن سر عجب است.!

سردار،فرمانده ی دلها.آسمانی ترین زمینی

 با رفتنت کمرمون و شکستی!

 

مرد مومن ؛آخه الان چه وقت رفتن بود!

نمیدونم چی بگم.

 

امیدوارم بتونم دینمو به این انقلاب ثابت کنم .

دعا کن زیباترین سردار.

دعا کن ای ارزوی جانم‌‌.

دستاتو دادی ، تا دست من ب هر نامحرمی نخوره.

سر دادی ،تا چادر از سرم کناااار نره‌‌

پا هاتو دادی ،تا هر جایی قدم بر ندارم.

  آه.عجب صبری خدا دارد.

  عجب صبری خدا دارد.

عجب صبری خدا دارد.

 

و همچنان هر شهید کربلااااایی دارد.

یازهرا.


ش

 

میدونی حاج احمد آقا

هرکس ب این آسانی اهل کربلا نیست.

کار حسین است و دل مشکل پسندش!

 

 

حاج احمد جان ، شهادتت مبارک.

بلاخره بعد ۱۴سال سردار اومد پیشت.!

 

راستی، من وفای به عهد کردم.

حالا نوبت شماست!.

فقط نمیدونم چرا مجوز خروج نداری!

التماس دعا


 

 

 

شاید از حادثه میترسیدیم؛

    تو به ما جرات طوفان دادی.‌!

شهید

عاشقان  را سر شوریده به پیکر عجب است

 دادن سر نه عجب؛ داشتن سر عجب است.!

سردار،فرمانده ی دلها.آسمانی ترین زمینی

 با رفتنت کمرمون و شکستی!

 

مرد مومن ؛آخه الان چه وقت رفتن بود!

نمیدونم چی بگم.

 

امیدوارم بتونم دینمو به این انقلاب ثابت کنم .

دعا کن زیباترین سردار.

دعا کن ای ارزوی جانم‌‌.

دستاتو دادی ، تا دست من ب هر نامحرمی نخوره.

سر دادی ،تا چادر از سرم کناااار نره‌‌

پا هاتو دادی ،تا هر جایی قدم بر ندارم.

  آه.عجب صبری خدا دارد.

  عجب صبری خدا دارد.

عجب صبری خدا دارد.

 

و همچنان هر شهید کربلااااایی دارد.

 

شهادتت مبارک

یازهرا.


آقای بی نظیرم.

از در خونت نمیرم؛

 

عشقت راه نجاتم،

عاااااااشق اتم

یا حبیبی،نورُعینی.

 

الهم الرزقنا همون دعای همیشگی.

آآآآه.

الاهم الرزقنا

الاهم الرزقنا

الهم الرزقنا

خدااااااااااااااااااااااا،نزدیک بود،چرا نشد؟!

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا این آرزو رو ازم نگیر

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

آقا، من تنهای روزگارم.

همه چیزو از تو دارم.

خرجم کن آقا توی روضه ها.

جونمو بگیر توی کربلا.

باشد این دعاااااااام؛

حسسسسسین جااااان،

ساااااایه ت مستداااااااااااااااااااام.

 

 

سخته بی تو دووم بیارم !سخت

آقا، منو دریااااااااب

حسسسین جان

حسین جان

حسین جان

حسین جان

حسین جان

.

.

.

 


.

.

.

 

 

 

گفتم حاج آقا؟

 

حاج اقا شهیدی گفتن؛

عمل گم نمیشه!

"ولی پس چرا برا من؟!"

 

 

گفتم.؟

 

حاج  آقا شهیدی گفتن؛

اصلا غم نخور!

 

گفتم ؟

 

حاج آقا شهیدی گفتن؛

خدا رو داری،اصلا غصه نخور!

 

گفتم؟

 

حاج آقا شهیدی گفتن:

 

بگوووو:

رب لا تذرنی فردی!

.

.

.

.

.

.

*حاج احمد آقا شهیدی،

(شهید زنده)

پاسدار،راوی دفاع مقدس،

(پدر معنوی!)

 

الله  ُیحفظک حاج آقا شهیدی!

 

التماس دعاااا

 

 


.

.

.

 

 

 

گفتم حاج آقا؟

 

حاج اقا شهیدی گفتن؛

عمل گم نمیشه!

"ولی پس چرا برا من؟!"

 

 

گفتم.؟

 

حاج  آقا شهیدی گفتن؛

اصلا غم نخور!

 

گفتم ؟

 

حاج آقا شهیدی گفتن؛

خدا رو داری،اصلا غصه نخور!

 

گفتم؟

 

حاج آقا شهیدی گفتن:

 

بگوووو:

رب لا تذرنی فردی!

بگو

بگو

بگو.

.

.

.

.

.

*حاج احمد آقا شهیدی،

(شهید زنده)

پاسدار،راوی دفاع مقدس،

(پدر معنوی!)

 

الله  ُیحفظک حاج آقا شهیدی!

والعاقبه للمتقین

التماس دعاااا

 

 


آقاترین آقای دنیااااااا روزت مباااااااارک♥️♥️

حسین جاااااااان،!

روزت مبارک. 

اقااااااااااااااا عیدی من یادت نره .

به یاد شهدای کربلا

به یاد سید سجاد ها.

 

 

این تناقض تا ابد شیرین آرین مرثیه است 

سر ترین آقای دنیااااااا را خدا بی سر گذاشت !

دل و دلدار ،.   ♥️

اقا

حسین ابن علی ست .

 

 ♥️♥️♥️♥️️️️♥️

#شب میلاد آقا امام حسین جان ۱۴۰۰/۱۲

همین الان از مصاحبه شهید آقا سید سجاد آمدم 

شهیدی که به آقا امام حسین جان ارادت زیاد داشتند .

،♥️

 

 

 

 

 

 

 


.

.

.

 

 

 

گفتم حاج آقا؟

 

حاج اقا شهیدی گفتن؛

عمل گم نمیشه!

"ولی پس چرا برا من؟!"

 

 

گفتم.؟

 

حاج  آقا شهیدی گفتن؛

اصلا غم نخور!

 

گفتم ؟

 

حاج آقا شهیدی گفتن؛

خدا رو داری،اصلا غصه نخور!

 

گفتم؟

 

حاج آقا شهیدی گفتن:

اینقدر غصه نخور! خداهم تنهاست.

 

 

گفتم.؟

حاج آقا گفتن:

بگو:

رب لا تذرنی فردی!

رب لا تذرنی فردی

رب لاتذرنی فردی

 

 

*حاج احمد آقا شهیدی،

(شهید زنده)

پاسدار،راوی دفاع مقدس،

(پدر معنوی!)

 

الله  ُیحفظک حاج آقا شهیدی!

والعاقبه للمتقین

التماس دعاااا

 

 


 

عکس فرمانده ی دلها رو بکشم.

الحمدلله یکی خالصانه و زیبا  به این آرزو پایان داد‌.

 

و یادمه:

یک سال قبل از بشهادت رسیدن حاج قاسم،برگشتم ب مامان گفتم

میخوام ی عکسی بکشم٬

که در آن واحد

حاج قاسم و نشون بده و هم حاج حسین  همدانی!!!!!

مامان با تعجب ی نگاهی بهم کرد ! و گفت اصلا امکااااااان نداره.

من بیخیال شدم و این ماجرا یادم رفت.

 

یک سااااال گذشت.

 

سردار شهید شد.

من شروع ب کشیدن عکس کردم

تقریبا نیمه های عکس بودیم که دیدم ٬

 

 

 

الله و اکبر!

حاج قاسم رفت و عکس حاج حسین همدانی اومد جاش

 

اون لحظه متوجه شدم نیت چقدررررررر تاثیر داره و حاج حسینم داره نگام میکنه و 

الحمدلله که با ی تیر دو نشون زدم!

الانم هر وقت ب عکسحاج قاسم نگاه میکنم٬تصویر خندان حاج حسین همدانی رو توش میبینم!

 

 

سردار.

انتقامت فتح قدس خواهد بود؛ان شاالله.

الهم عجل لولیک الفرج.

التماس دعا

یامهدی.


در دل تنگم گله هاست

آه؛بیتاب شدن عاااادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب 

در دلم هستی و بین من و تو فاااااااااااااااصله هاست!

آقاجان؛

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است!

مثل شهری که بروی  گسل زله هااااست

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟؟؟!!!

 

دیدنت آرزوی روز و شب چلچله هاست

باز میپرسم از آن مسأله ی دوری و عششششق؛

 

وظهور  تو جواب همه ی مسأله هاست.


 

دوستان،خیییلی ممنون از لطف و بزرگواریتون‌

ان شالله که بهترین دعای شهید آوینی  عزیز در حقتون به اجابت برسه .

منم حاجت روا شم:)))

ای خدا چقدر استرس کشیدم؛واقعیتش این یکی و بیشتر با کمک استاد کشیدم!

هر چی نگاه میکردم  تصویر اصلی در نمیومد!

الان  با نظر شما حل شد!

:)))

 

 


حلول ماه مبارک رمضان،مبااااااااارک

ختمِ سوره ی حمد جهتِ دفعِ بلا و دشمن ، و رسیدن به حاجات و خواسته ها .

از روزِ شنبه ( اوّلِ ماهِ مبـارک رمضان ) به این ترتیب شروع کنید :

۱- شنبه 70 بار

۲- یکشنبه 60 بار

۳- دوشنبه 50 بار

۴-سه شنبه 40 بار

۵- چهارشنبه 30 بار

۶- پنج شنبه 20 بار

۷- روز جمعه 10 بار

حاجت روا ان شاالله


 

 

 

خداااااااااااااااا

این قاااافله ی عمر ٬که از دستم رفت 

    با قافله ی حسین محشورم کن.

***

 

میکشی مراااااااااا؛آخر ،حسین!

 


ش

الهم عجل لولیک الفرج

الهم الرزقنا توفیق زیارة الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الاخره

 

الهمالرزقنا توفیق سعادت و شهادت فی سبیلک تحت رایت ولیک

 

الاهم الرزقنا توفیق الطاعة و بعدالمعصیة و صدق النیة بفضلک و رحمتک

 

الهم الرزقنا توفیق درک لیلة القدر

 

الهم الرزقنا توفیق شفاعت آقاعلی ابن ابی طالب فی لیلة الدفن

 

الهم الرزقنا،عااااااقبت بخیری /ایمان حسینی و اخلااااااق ناب محمدی

 

هر بار صدات کردم٫به دادم رسیدی ٬به دادم رسیدی

ازهمه تشنه ترم خدایا ببخش٬خدایا ببخش

جان سقای حرم خدایا ببخش٫خدایا ببخش.

 

 

التماس دعا.

یاعلی


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها